محمد جاسمیمحمد جاسمی، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

مثل هیچکس

لالالالا...

لالالالا، گلم بودی.   عزیز و مونسم بودی.   برو لولوی صحرایی.   از این بچه م چه می خوایی؟   لالالالا گل نسرین   بیرون رفتین، درو بستین   منو بردین به هندستون   شوهر دادین به کردستون.   بیارین تشت و آفتابه   بشورین روی شهزاده.   که شهزاده خدا داده   لالالالا، گل چایی   لولو! از من چه می خوایی؟   که این بچه پدر داره   که خنجر بر کمر داره.    لالالالا گل پونه بابات رفته در خونه   لالالالا گلم باشي هميشه در برم باشي   لالال...
6 شهريور 1392

مرگ گوسفندی

دیروز نهار عقدکنان دوست بابا دعوت بودیم بعدش عروسی یکی از اشناها وقتی برگشتیم توخونه بابایی موندی اخه قرار بود خونه عمه فهیمه بیان اونجا .از چند روز پیش بابایی یه گوسفند خریده بود تا سر یه فرصت مناسب سرش را ببره دیروز تا ما رسیدیم خونه خودمون زنگ زدی مامان یه خبرخیلی بد. منم فکر کردم حالا چی شده که گفتی گوسفند بابایی مرد .چون لحظه جون دادنش را دیدیه بودی خیلی برات سخت بود ومدام از لحظه جون دادنش حرف میزدی وهی میگفتی مامان باورت میشه گوسفنده مرده باشه مامان میشه اون روز دنبال یه سوسک بود اونو خورده باشه بخاطر اون  مرده باشه نمیدونم چرا بچه ها اینقدر سریع به همه چی دل میبندن ووابسته میشن هر چی میگم مامان بابایی یکی دیگه میخ...
6 شهريور 1392

خبرای خوب...

امروز 5شهریور ساعت 3بعدازظهربابایی رفت توی سایت متوجه شدنتایج کنکور ارشداعلام شده واسه همین زنگ زد عمو محمد وازش شماره شناسنامش را خواست بهش گفت میخوام برات حساب باز کنم اونم همینجور که شماره را مگفت همسری داشت تایپ میکرد اخرین شماره که تایپ شد اسم عمو محمد به عنوان قبولی درکنکور بالااومد بابا هم با صدای بلند گفت باورم نمیشه قبول شدیی .اصلا فکرشم نمیکردیم  بتونه قبول بشه اونم روزانه .افرین عمو جون تبریک میگیم ایشالا موفق باشی وسرافراز .خیلی زود بعداز کلاس زبان گلپسری رفتیم خونه بابایی برای تبریک گفتن قرارشد شب جمعه شام همه مهمون خونه بابایی باشیم دست شما هم درد نکنه بابایی ومامانی .شب هم عمومحمد وخودت رفتید شیرینی خریدید وقراشد عمه اری...
6 شهريور 1392

بی پولی مصلحتی بابا ....

پس فردا ٧شهریور سالگرد ازدواج مامان وباباست بابا امروز که یه سر اومد خونه یه سکه برام هدیه خریده بود خیلی غافلگیر شدم اخه چند روز پیش میگفت کمی پول قرض بهم بده الان بهش گفتم توکه گفتی پول ندارم یهو چی شد گفت اینو گفتم رد گم کنی تا خیال کنی پول ندارم واست هدیه بخرم تا سورپرایزت کنم .واقعا که .... ...
5 شهريور 1392

لالایی هام یادت نره ...

پسرم بزرگ شدی لالایی هام یادت نره چه قدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره چقدر نوازشت کنم تا تو به باور برسی این دو تا دستای منه تو اون روزای بی کسی وقتی مامان قصه هات خم شده پیش روی تو اگه چروک صورتم می بره آبروی تو لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره اون که تو اوج خستگیش خنده رو لباش بودی شب که به خونه می رسید سوار شونه هاش بودی لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره لالا لالا گلکم لالایی کن دلبرکم خواب پ...
4 شهريور 1392

زندگی بهتر ....

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و    بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و    ترس را به گوشه ای انداز  . شک هایت را باور نکن و    هیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی كوچك باش و عاشق.. كه عشق می داند آئین بزرگ كردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی موفقیت پیش رف...
3 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل هیچکس می باشد